انتظار های هر روزه
به راستی که جهان آینه ای بی عیب و نقص است.
همانی را که نشانش می دهیم، نشانمان می دهد.
همانی را که به گوشش می رسانیم به گوش ما می رساند.
همانی را که انتظار می کشیم به ما می دهد.
به انتظارِ فقر باشی، فقر به سمت تو می آید.
به انتظارِ غم باشی غم به سمت تو می آید.
حالیا ازخود بپرس که در انتظار چیستی؟
و هر روز این را بیشتربه من ثابت می کند:
هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی.
برای درک بهتر حرف هایم، از حکایت مدد می جویم:
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند: “هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی” اتفاقاً زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: “من پدر این درویش را در میآورم”.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایه ها گفت: “من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی”.
از قضا زن یک پسر داشت که هفت سال بود گم شده بود یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت: “من از راه دور آمدهام و گرسنهام” درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: “زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!”
پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: “درویش! این چه بود که سوختم؟”
درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: “حقا که تو راست گفتی؛ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی”.
مقاله زیر را بررسی کنید:
قانون جذب چیست؟