یکی از علت های تردید داشتن در تصمیم گیری، دوست نداشتن خودت است.(تردید در تصمیم گیری)
حالا در این مقاله می خواهم از دوست داشتنِ خود برایت حرف بزنم.
جایی خواندم:
دوست داشتن خود، نوعی انقلاب است.
به نظر کارِ سختی می آید. کلمه ی انقلاب که به هر چیزی اضافه می شود، درنظرمان نشدنیست.
ولی آدم های زیادی را دیده ایم که توانسته اند در این انقلاب پیروز شوند. پس اگر آنها توانسته اند، ما هم می توانیم.
کار سختیست. ولی همین کارِ سخت، به ما کمک می کند تا بتوانیم ماهم حرفی برای گفتن داشته باشیم.
اگر شروع به دوست داشتن خودت بکنی، آن زمان است که به دیگران این اجازه را می دهی که تو را همانگونه که هستی دوست داشته باشند.
کارِ عملی
۲٫عکسی از کودکی
یک عکس از کودکی خود تهیه کن، آن را جایی قرار بده که حداقل روزی دوبار چشمانت به آن بخورد.
شاید تصویر آن با الان تو تفاوت داشته باشد ولی در هر صورت آن تصویر تو را نشان می دهد.
ارتباط برقرار کردن با کودکی خود، راز ها و خواسته های درونی ات را آشکار می کند. رازهایی که سالیان سال است خاک خورده اند.
کودکی ات را به یاد آور. شهامتی که در آن زمان برای به دست آوردن یک تکه بستنی در وجودت بود را هم به یاد آور.
در آن زمان عاشقانه خودت را دوست داشتی. تمام ویژگی های درونی ات را با تمام ریز ترین جزئیاتش به معرض نمایش می گذاشتی و قضاوت دیگران پیش چشمت نمی آمد. حالا هم همانی با اندکی تغیرات. اگر کمی به درون خود سفر کنی می توانی همان کسی که در کودکی بی پروا بود را بیابی.
زمانی که با کودکی خودت ارتباط برقرار کردی می توانی خودت را برای تمام اتفاقاتی که در زندگی ات رخ داده، ببخشی.
۳٫ نوشتن نامه ای برای خودت
بعد از تهیه ی عکس، برای خودت نامه ای بنویس. هر احساسی که آن عکس به تو می دهد را بر روی کاغذ بیاور. و خودت را برای همه اتفاقاتی که پشت سر گذرانده ای،ببخش.
نوشته ام را با نقل قولی از چارلی چاپلین به پایان می رسانم.
وقتی شروع به دوست داشتن واقعی خودم کردم ، از شر همه چیزهایی که به من خوب نمی رسید خلاص شدم: غذا ، مردم ، اشیا situations ، موقعیت ها و همه چیزهایی که مرا پایین می کشید و از خودم دور می کردم. در ابتدا آن را “خودخواهی سالم” خواندم ، اما امروز می دانم این عشق به خود است.