تحول در زندگی با آشنایی تو با خودت

زنگ زدگی

زنگ زدگی

بعد از تراشیدن چربی های بدنم، پیاده به سمت خانه گز کرده بودم که چشمم زنگش را گرفت.

 

زنگ زدگی

زنگ زدگی های استخوانش، خراب شدن دستانش و در نهایت افتادن و مردنش، مرا به یادِ جسمِ فراموش شده خودمان انداخت.

جسمی که سالیانِ درازیست ما را همراهی کرده، در تمام لحظه های عمرمان همراهمان بوده، ولی چیزی جز فراموشی و زنگ زدن نسیبش نشده است.

 

چقدر حواست را به جسمی که در حال حمل کردنِ توست، داده ای؟

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

به اشتراک بگذار
پست های مرتبط

شکرانه گوش هایم

در این نوشتارِ کوتاه، گوش هایم من را همراهی می کنند. احتمالن صدایی درون گوشت زمزمه می کند: بی خیال بابا این خول و چله.

ادامه مطلب »
جنبش رد پای نشانه
تربیت می شویم برای روان شدن زندگی به واسطه اعتماد به نیروی هدایت گر
شکر گزاری عمیق
با تمرکز بر یک نعمت
قلب نعمات