شور و آگاهی
نمی دانم چه شد که یک آن به نظرم آمد متنی را آماده کنم، درباره فعالیت های این روزهایم. روزهایی که برایم سراسر شور و آگاهیست.
شور و آگاهی
دو کلمه ای که اگر کنارهم قرار گیرند، ماموریتت را در زمین به انجام رسانده ای.
شور، چیزی بود که همیشه در درونم وجود داشت.
همین شور و شوق بود که مرا به فعالیت وادار می کرد و به جلو می راند. شاید اگر شوری در کار نبود، این همه فعالیت هم در کار نبود. اما هر شوری کم کم دلِ آدم را می زند. نمی توان این شور را به تنهایی در کنار خودت حفظ کنی. شاید برای مدتی در کنار تو باقی بماند، البته که اکثر مواقع کوتاه است. دیر یا زود آتشش خاموش میشود، دلت را می زند
و دیگر مثل سابق به دنبال آن نیستی.
کاری که با شور و حرارت آن را آغاز کرده ای را به خاطر آور؟ تنها برای چند روز در کنارت دوام آورد؟
بنده نیز بارها برایم پیش آمده که با هیجان فراوان فعالیتی را آغازیده ام. اما تنها چند ماه یا حتا مواردی وجود دارند که تنها برایم چند روز دوام آورده اند.
چگونه حقه های ذهن خود را شناسایی کنیم؟
آگاهی
اما چندیست که آگاهی خودش را به شور رسانیده است. با حضورش شورِ برخواسته از درونم ثابت قدم مانده است. آگاهی از علایق و استعداد هایم مرا در نوشتن نیز ثابت قدم کرده است. شاید بار ها خسته شده ام و خودم را در آخر خط دیده ام، اما آگاهی حاصل از استعداد هایم مرا به ماندن و دوام آوردن تشویق می کند.
روزهای آغاز کار، به تنهایی سایتی را اداره می کردم. سایتی که بار ها موضوعش تغیر کرد. موضوع جدید که راه می رسید، همه چیز را فراموش می کردم و به سراغ آن می رفتم. از این شاخه به آن شاخه شدن را به خوبی در آن روزها در درونم احساس می کردم.
ماندنم در این راه تنها به خاطرِ شوری بود که مرا وادار به نوشتن می کرد، اگرنه ذهنم خیلی وقت پیش کمر به نابود کردن راهِ موردِ علاقه ام بسته بود.
اما از زمانی که به استعداد و حرفِ دلم آگاه شده ام، دیگر یک روز را بدون فعالیت آگاهانه نگذرانده ام.البته این را هم اضافه کنم که حضور همراهی همچون خواهرم مریم، علتی برای ثابت قدم ماندنم شد.
به یک باره پیشنهاد یکی شدنِ سایت هایمان را به من داد. از آنجا بود که آگاهی بیرون زد و مرا به آن سمتی که در آرزوی آن بودم کشاند.
تغیر سایت و آمدن در جایی که حالا حوزه نوشتنش با سایت قبلی ام زمین تا آسمان فرق دارد، مرا به سمت خودم هدایت کرد. نوشته هایی که با نوشتنشان هر روز آگاه تر می شدم.
آگاه که باشی همچون مورچه ای خواهی بود که هزاران بار بارش به روی زمین می افتد، اما از بردن آن به لانه خود خسته نمی شود.
آگاه که باشی دیگر با یک نقد مثبت به آسمان عروج نمی کنی که با یک نقد منفی با سر با زمین تلاقی کنی.
آگاه که باشی، شور و شوقت به یقین بدل می شود و تو را در راهی که هستی ثابت قدم می کند.
و باری، آگاهی است که شورم را به شوری مادام العمر بدل کرده است.
نگارنده: فاطمه کهوند