قدردانی از نوشتن
در عنفوان جوانی، این باور درونم شکل گرفته بود که قدردانی از آدم ها آنها را پرو می کند. باعث میشود که آنها خودشان را دست بالا بگیرند، پس هرچقدر کم تر قدردانی کنی رابطه ات با آنها بهتر می شود. در نتیجه دوستانِ بیشتری گردِ تو جمع می گردند.
باورهای ما زندگی ما را می سازند.
پس آنچه پدید می آمد بر اساس باور هایم بود. قدردان که می شدم آدم ها کمی از من فاصله می گرفتند.
این باور درونم بزرگ و بزرگ تر شد تا جایی که دهانم با هزاران زحمت به قدر دانی باز میشد.
به موازات آن نه تنها رابطه ام با اطرافیان دچارِ خدشه ای حاد شده بود بلکه باعث دوری از نورِ درونیم نیز می شد.
باور هایم درباره قدردانی تمام زندگی ام را در برگرفته بود. قدردانی نکردن هایم موجب کم تر شدنِ موهبت های زندگیم شه بود. شنیده بودم: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت نعمتت بیرون کند اما آن را به خوبی درک نکرده بودم.
ناسپاسی هایم برای نعمتی در کار نگذاشته بود که بخواهم سپاسگزار آنها باشم. قدردان که نباشی جهان تلاشی برای رساندن موهبت هایش به تو نمی کند.
در آن برهه از زندگی تمام لحظه هایم بر روی این باور استوار بود. تا اینکه تصمیم به تغیر باور هایم در ذهنم شکل گرفت. از آن روز زندگی ام از این رو به آن رو شده است.
حالیا بعد از گذشت سالها به این نتیجه رسیده ام که قدردانی از بقیه نه باعث دوری نه باعث نزدیکی به آنها میشود.
قدر دان که باشی نعمت های بیشتری به سمت تو می آیند. قدر دانی هم تو را، هم آن کسی که از او قدر دانی کرده ای را خوشحال تر می کند.
ملودی بیتی در این رابطه با سپاسگزاری می گوید:
سپاسگزاری تمام زندگی را باز می کند. آنچه را که داریم به اندازه کافی و بیشتر تبدیل می کند. انکار را به پذیرش، هرج و مرج را به نظم، سردرگمی را به وضوح تبدیل می کند. می تواند یک غذا را به یک مهمانی، یک مکان را به یک خانه، یک غریبه را به دوست تبدیل کند. قدردانی به گذشته ما معنا می بخشد، آرامش را برای امروز به ارمغان می آورد و چشم اندازی برای فردا ایجاد می کند.
حالا به جایی رسیده ام که نه تنها از انسانها، بلکه از تمام عامل هایی که مرا به آن چیزی که می خواهم می رسانده اند هم قدردانی می کنم.
صحبت از قدردانی بسیار است. در این فایل درباره شکرگزاری و نحوه ی عملکر آن بیشتر برایت گفته ایم.
چرا قدردانی از نوشتن؟
قدردان نوشتنم چون، راه را از بیراهه برایم مشخص کرد.
قدردان نوشتنم چون، به من توانمندی هایم را نشان داد.
قدردان نوشتنم چون، مرا به صلح با درونم رساند.
قدردان نوشتنم چون، من را از میان برزخی بی انتها بیرون کشید.
قدردان نوشتنم چون، مانند آب یخی در دل تابستان برایم شد.
قدردان نوشتم چون، برایم مانند چایی بود بعد از کار فروان است.
قدردان نوشتنم چون، هویت گم شده ام را به من بازگرداند.
قدردان نوشتنم چون، شانه ای برایم شد. شانه ای که با تکیه بر آن توانستم دوباره از نو آغاز کنم.
قدردان نوشتنم چون، رفیقِ بی کلکیست.
قدردان نوشتنم چون، گوشی شنوا برای شنیدن حرف هاییست که نمی توانم برای کسی بازگو کنم.
قدردان نوشتنم چون، پای نور را دوباره به زندگی ام باز کرد.
قدردان نوشتنم چون، با نوشتن است که موهبت های زندگی ام روبه فزونیست.
قدردان نوشتنم چون، نیمه های تاریک وجودم را به سمت روشنی هدایت کرد.
قدردان نوشتن چون، مرا به خودم بازگرداند.
قدردان نوشتنم چون، هدف هایم را برایم مثلِ روز روشن کرد.
تو قدردان چه چیزی هستی؟