مراقبــــــــۀ عشق

فایل صوتی مراقبه عشق در روز عشق 

آن طور که یادم می آید من عاشق شدن را بعد از گوش دادن به این آهنگ آغازیدم. آن زمان ها کوچک بودم. نمیدانم دقیق چند سالم بود که این آهنگ به گوشم خورد. ولی با آن سن کم حس عجیبی در من پدید آمد.

عشق از سه حرف تشکیل شده. ع ش ق تعریف شده. علاقه شدید قلبی معنی شده. دوست داشتن با عشق در گیر شده.

(ریتم آهنگ، اما جوری دیگر بود)

نمی دانم خواسته بود یا نا خواسته ولی با شندین این آهنگ این باور در من رسوخ کرد: که تنها در جنس مخالف است که می توان عشق را درک کرد و فهمید. از همین رو به دنبال آن در میان جنسِ به ظاهر مخالف رفتم.

اما امان ا ز دلِ غافل که در چاهی عمیق فرو رفتم. حالا می پرسی چرا؟ جوابت این است: هدف، هدفی درست و از پیش تعیین شده نبود. باوری اشتباه بود. این باور تنها ا ز آن آهنگ در من حلول نکرده بود. علت های زیادی بودند که من را به آن باور رسانده بودند. رسانه ها یکی از آن علت ها بودند. از  دلِ هر فیلمی که ا ز آن جعبه ی سیاه می دیدم، این باور بیرون می زد.
جانم برایت بگوید که با آن خیال ها، به در های بسته ی زیادی کوبیده شدم. همه آن رفتن ها و آمدن ها من را نا امید و نا امید تر می کرد. ولی این را هم اضافه کنم که تمام آن ناکامی ها خالی از لطف نبودند. اگر آنها نبودند شاید منی که حالا در حال نوشتن درباره عشق برا ی تو هستم هم دیگر نبودم. آنها آمدند و رفتند تا مرا به این جا برسانند.
اکنون که در حال نوشتن در این باره برا ی تو هستم، این را فهمیده ام که عشق را می توان از دل همه چیز یافت. مخالف و موافق ندارد.

می توان عاشق برگ گلی شد در دل خزان.
می توان عاشق هوای تازه ای که ریه هایت را معطر می کند شد.
می توان عاشق برکه ای در دل یک جنگل پر درخت شد. آری می توان عاشق یک لیوان چای شد.
می توان عاشق یک قطعه موسیقی از سمفونی های بتهوون شد.
می توان عاشق سازی کوک یا حتا ناکوک شد.
می توان عاشق اثری از هنرمندی بِنام یا بی نام شد. حال آن اثر می تواند کتابی باشد یا نقاشی گران یا کم بها از دل دستان هنرمندی.
عشق را می توان د ر همه چیز دید. جاندار و غیر جاندار هم ندارد. دوستی دارم که این عشق را نثار حیوان خانگی اش می کند. مادرم این عشق را نثار بچه هایش می کند. هرکسی به طریقی عشق را در زندگی اش هویدا می نماید.
بعد از مدت ها این را به خوبی درک کرده ام، مهم نیست که من و تو به عشق به یک  دید بنگریم، مهم این است که
آن حس ناب را در اعماق وجودمان درک کنیم و آن را با بیرکن از خود به اشتراک بگذاریم.

من اما نوع عاشق شدنم فرق می کند.
به قول مولانای جان:
عاشق کل است و کل است او عاشق خویش است و عشقِ خویش جو

تا زمانی که عاشق فاطمه نشدم، نتوانستم این عشق را به بیرون از خود بتراوشم.  خودم را دوست داشتم ولی این دوست داشتن، آبکی بود. این دوست داشتن زمانی غلیظ و پر ملات شد که به شناخت خود رسیدم و این شناخت تنها با سفر به دورن آغاز شد.

پاکدست زیر برای تو که عشقِ درونت را یافته ای آماده شده است.

ازت می خوام بعد از گوش سپردن به این فایل، در قسمت کامنت همین متن برامون بگی کجاها در زندگیت عشق خداوند به خودت رو احساس کردی و  یا از تجربت بعد از گذراندن روزی با تمرین مراقبۀ عشق برامون بنویس، تا ما هم با احساس زیبای تو شریک بشیم تا هم هدایت گر ما و هر کسی که پیامت رو می خونه باشی.

این فایل با عشق و در روز عشق تقدیم تو باد.