ملاقات با خود
برای الهام بخشیدن به دیگران نیازی به ایده آل بودن نیست. بگذارید دیگران از نحوه برخورد با نواقص خود از شما الهام بگیرند.
در نگاهِ اول شاید برایت کمی خنده دار به نظر آید. ممکن است با خود بگویی:
مگر می شود آدم با خودش ملاقات کند؟
خیال می کنی که تنها با جسمی که توانِ لمسِ آن را از نزدیک داری می توانی ملاقاتی را تدارک ببینی.
از این امر آگاه نیستی که می توانی بدون در نظر گرفتنِ مکان و زمان کسی را ملاقات کنی.
ملاقات با شخصی که از همه به تو نزدیک تر و از تو به تو دور تر است.
ملاقات با شخصی که نزدیک شدن به آن به مثابه نزدیک شدن به خداست.
ملاقات با شخصی که مهم ترین آدم در زندگی ماست.
شخصی که سالهای سال است در درون ما تنها مانده، سالهاست که کسی از او و آن چه دوست دارد خبری نگرفته است.
وسالهاست که تشنه ی ملاقات با ماست. تشنه نیم نگاهی از ما. مدام ما را برای این ملاقات فرا می خواند اما ما او را نادیده انگاشته ایم.
زندگی می کنیم بدونِ اندک توجه ای به خواسته های او.
دریغا که اگر اندکی به او و خواسته هایش توجه کرده بودیم، به تمام آن چه در نظرمان رویای دست نیافتنی است، دست می یافتیم.
حالیا ما با او چه کردیم، تا آمد حرف بزند، حرفش را در نطفه خفه کردند. گفتند بی جا و بی وقت هم مگر آدم حرف می زند. از این رو به خطر توجه ما به حرف های آنها، رفته رفته مسببِ خاموشی او شدیم.
تا خندید، گفتند نیشت را کم تر باز کن. و همان شد که نیشش دیگر بسته ماند.
اگر آنطور رفتار کنی بهتر است. اگر فلان حرف را نزنی تو را بیشتر دوست داریم.
رفته رفته او هم درون ما ساکت تر شد. دیگر صدایی از او به گوش ما نمی رسید. تنها صدایی که در گوش هایمان نجوا می کرد، صدای آدم هایی بود که مدام به ما امر و نهی می کردند بود. این صدا هر روز پر رنگ تر می شد و ما هر روز از خود دور تر.
کانونِ توجهمان را به سمت اطرافیانمان سوق دادیم، در صورتی که از مهم ترین کانون توجه دوری جستیم.
آدم هایی که دور خود را با محدودیت هایی که جامعه به آنها داده بود، پر کرده بودند برایمان مهم شدند و از آن جا بود که زندانی محدودیت های آنها شدیم.
به ناخواسته زندانی خواسته های آنها شدیم. به مانندِ زندانی شده بودیم که در انتظار اعدام بود و برایش ابد بریدند.
ناگفته نماند که خودِ آنها هم زندانی ناخواسته های بزرگ تر های خود بودند.
این چرخه سرِ دراز داشت. و سرش هم معلوم نبود به کجا وصل شده بود.
باری هر کسی توسط یک نفر در این زندان گرفتار شده بود.
و حالا خودِ ما هم اگر او را ملاقات نکنیم، پای خواسته های دلِ او ننشینیم، در آینده زندان بان هایی ماهر خواهیم شد.
برای رهایی از زندان بان شدن، باید دست به کار شد. و ملاقات را با خود تدارک دید.
رهایی برایمان ممکن است اگر خودمان خواهان رها شدن باشیم.
راهِ حلی برای ملاقات با خود
یکی از کارهایی که این ملاقات را سر می دهد، مراقبه کردن است.
مراقبه، یعنی مراقبت از خود. در طول روز چند دقیقه ای را به این کار اختصاص دهید. در محیطی آرام بنشینید. برای خود شمع و عودی آتش کنید.
چشمانتان را ببندید و با دنبال کردنِ نفس هایتان، صداهای ذهن خود را به سمت خاموشی هدایت نمایید.
(در مقاله خودت را دوست بدار، برایت از نوشتن نامه ای برای خود حرف به میان آوردم که می توانی با لمس خودت را دوست بدار آن را مطالعه کنی.)
در ملاقات با خود پرسش هایی را مطرح کنید.
به چه چیزی بیشتر از همه اهمیت می دهید؟
کدام بخش از زندگیتان به مرمت نیازمند است؟
چه میزان، حرفِ آدم های اطرافتان در زندگیتان نقش دارد؟
بعد از باز کردن چشمانتان پاسخِ پرسش هایتان را بنویسید.
با مراقبت از خود کم کم می توان، درون خود را مرمت کرد. مرمت درون خود باعث مرمت بیرون خود می شود.
می گویند:
ناهماهنگی های بیرون، نشان از ناهماهنگی در درون است.
این ملاقات ناهماهنگی های درون را برایمان رفته رفته هماهنگ می کند�.
میزانِ رسیدن به آرامشِ درونی ات، بستگی به میزانِ کیفیتِ ملاقات با خود دارد. برای خود و آنچه در درون خود قرار دارد وقت بگذارید.
سالهای سال خودمان را به فراموشی سپردیم، پس با یک بار ملاقات با خود نمی توان مشکل را حل کرد. زمان هایی را تعین کنید و سر قرارِ ملاقات با خود حاضر شوید.
در این ملاقات های پی در پی است که ما به هر آنچه می خواهیم دست می یابیم.
خواه خواسته دلِ ما، رسیدن به آرزوهایمان باشد، خواه رسیدن به صلح با درون و بیرون باشد.
به صلحِ با خود که رسی، همه چیز برایت عیان می شود.