نوشتن برای هرکسی نشان از چیزیست. بعضی ها وقتی حرف از نوشتن می افتد، به یادِ مشق های مشقت بارِ دورانِ کسالت بارِ مدرسه می افتند.
زمانی که با هزار زورِ معلم، مشغول به نوشتن می شدند. زمانی که بین بازی و نوشتن تنها انتخابشان نوشتن بود.
این دسته از افراد، دلِ خوشی از نوشتن ندارند. بعد از تمام شدنِ مدرسه هر چه از قلم و کاغذ بوده را دور انداخته اند. یا بهتر است بگویم به آتش کشیده اند.
تقصیری هم گردنِ آنها نیست. من و تویی که حالا نوشتن، دوستمان شده است هم روزی با آنها در به آتش کشیدن هم دست بوده ایم. حالا اما ما از این دشمنی به این دوستی رسیده ایم.
همین دسته هم اگر اندکی تفکرش را نسبت به نوشتن تغییر دهد، می تواند دوستی اش را با نوشتن از سر گیرد.
حالا به سراغِ سوالمان برویم.
چرا نوشتن درمانی؟
نوشتن را اگر مانند یک درمانگر ببینی می توانی از دلِ نوشته هایت به درمان هم برسی.
داستان تنفر از نوشتن نوشتن را برایت گفتم تا به اینجا برسم. نوشتن هرگونه نفرتی که درونت ریشه دوانده را بیرون می ریزد. از دلِ تمام اتفاق های پنهانِ زندگیت برایت رازهایی را آشکار می کند.