روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مهم ترین فرد زندگی شما کیست ؟ چه کسی است که همیشه در کنارتان است و لحظه ای شما را تنها نمی گذارد ؟ حتی اگر عزیزترین فرد زندگی تان با شما چنین کند؟…
ما با خودیم و از خود غافلیم! ساعت ها با خودیم اما از خود بی خود، از تنهایی گریزان و در تنهایی افسرده
پی لذت در بیرون خودیم، دیگران را به بهای تنها نگذاشتنمان هزاران باج می دهیم.
دیگران را به خود ترجیح می دهیم؛ تمایلاتشان، تفریحشان، مزاجشان! زمین و زمان می شویم برای جلب رضایتشان !!
من یکی از این افراد بودم که به سبب تربیت یاد گرفته بودم خواست دیگران را ارجع بدانم بر نظر و خواست خودم!
در خانۀ پدری ام بهترین غذاها زمانی پخته می شد که قرار بود مهمانی بیاید. برای آمدنش خانه به تکان می افتاد، ظروف خوب کابینت فقط روی میهمان را زیارت می کردند!
لباس میهمانی جدای از تیشرت شل و وارفتۀ خانگی بود. اگر هم اتفاقی تنمان می کردیم هزار نکته بود که باید رعایت می شد ؛
مواظب باش چیزی نریزه روش، باهاش نری بازی جایی گیر کنه جر بخوره!
و هزاران از این مثال ها که در زندگی های کودکی خیلی از ما نقش داشته و چه بسا همین حالا هم سبک بسیاری از زندگی هاست.
ما همان زمان ها بود که از خود دور افتادیم و خود را در صندوق خانۀ گوشۀ دلمان تنها گذاشتیم.
دیگر بودن با خودمان هیچ لذتی نداشت، چون با جمع بود که همۀ چیزهای خوبمان را شاهدشان بودیم
از تنها ماندن بیزار شدیم، حال دیگر برای خودمان غریبه ای بیش به حساب نمی آئیم.
حتی اگر مجبور باشیم تنها بمانیم به طریقی خودمان را مشغول می کنیم.
حالا دیگر ذهنمان یاد گرفته چطور ما را به خود مشغول کند، که در تاریکی اندیشمان صدایی از خودمان نشنویم.
اما زمانی که آگاه می شوی نقطۀ شروع است.
ما می خواهیم با آوردن آگاهی به پس زمینۀ ذهنمان شاهد ملاقات با خود ابدی مان باشیم
برای خودت زمان بگذار و ببین در کجای زندگی ات هستی؟ گوشۀ دنجی برای خودت فراهم کن دفتر و قلمی بردار و برای هر سوال تا جایی وقت بگذار که پاسخ قلبت را راضی کند.
من خودم را چگونه می بینم؟
چقدر می توانم روی خودم حساب باز کنم ؟
چقدر در هر جمعی به خود مسلط هستم و باور دارم خودم را؟
چقدر در میان جمع به خود و خواسته هایم احترام می گذارم؟
چقدر به جای اینکه در فکر موعظۀ دیگران باشم برای خود وقت می گذارم و به خود مشغولم ؟
چقدر خودم در اولویت هستم، خودم و خواسته ام ؟
چقدر نظر خودم را نسبت به دیگران ارجع می دارم؟
بهترین راه دیدن خود آگاه شدن به خود است و لازمۀ آگاهی آرامش. زمانی که آرام باشی می توانی با خود الهی ات ارتباط بگیری. وقتی صدای درونی ات تو را در خود فرو می برد آرام بگیر و نظاره گرش باش. نخواه که با او بجنگی. وقتی آرام می گیری در این لحظات شاهد حضور آگاهی در پس زمینۀ ذهنت خواهی شد.
وقتی به خود آگاهی، افکار ناپدید می شوند و رضایت جایگزین می شود.
دیگر این تو هستی که انتخاب می کنی در چه جایگاهی قرار بگیری؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهن است
وقتی به خود آگاهی، برای خود با ارزش خواهی شد. دیگران برایت قابل احترام، اما خودت نقش اول بازی زندگی ات میشوی، می دانی علایقت چیست، برای خودت و نظرت بیش از هر چیزی ارزش قائلی.
اما یادت باشد لازمۀ رشد و استمرار این رابطه بودن در راه است. تو یک شبه خود را گم نکرده ای که یک شبه پیدا شوی
در آخر اگر تجربه ای و یا نظری داری در راستای درک هر چه بیشتر این مفهوم ، همراهی ات برایمان با ارزش است.