تحول در زندگی با آشنایی تو با خودت

تردید در تصمیم گیری

تردید در تصمیم گیری، از جمله تردید هاییست که همه ی ما کم و بیش با آن دست و پنجه نرم می کنیم.

تا به حال برایت پیش آمده است که
تردید داشته باشی، در میان جمعی بمانی یا نه از آن حمع بروی؟

دوستی که تو را با حرف هایش آزار می دهد را ترک کنی یا نه تا آخر عمر او را تحمل کنی؟ در انتخاب لباس چطور، تردید در تصمیم گیری را حس کرده ای؟

خودِ من حتی این تردید را زمانِ انتخاب غذا، آن هم وقتی که برای ماهِ عسل، به یک رستوران مجلل رفته بودیم تجربه کرده ام. باید بگویم که این نوع از تردید در زندگی من نقش بسزایی داشته است.

 

این روزها در حال نگاه کردن به فیلم

THE GOOD PLACEهستم.

در این مقاله روی صحبتم با یکی از شخصیت های این داستان است. شخصی به نامِ چیدی آناگونیه.

چیدی در انتخاب هایش تردید دارد. از کودکی تا زمانِ مرگش با این مورد دست و پنجه نرم می کند. بهتر است بگویم که مرگش هم به دلیلِ وجودِ این تردید است.

در حالتِ عادی، یک ساعت زمان می برد تا بتواند غذایی را انتخاب کند و حتی بعضی اوقات بیشتر از یک ساعت. و دست آخر او گرسنه از آن رستوران به بیرون می آید. اطرافیانش از این اخلاق او کلافه شده اند. اندک انسانی با او دوست می ماند. او حتا توانایی حفظِ عشق در زندگی اش را ندارد.

خودش اما با این قضیه کنار آمده و حتی نمی داند رفتن به مکان بد زندگی اش به خاطرِ تردید داشتن در تصمیم گیری هایش است.

من نیز همانند چیدی، با این عارضه برای مدتی دست و پنجه نرم می کردم . ولی تفاوتمان در این است که من به خوبی می دانستم وجود این تردید در زندگی ام به دلیلِ ضعف دربخش هایی از وجودم است.

حالیا قبل از ادامه دادنِ حرف هایم، برایت از داستانِ سفارش غذا در ماهِ عسل می گویم.

داستانِ من و تردید هایم

بعد از نیم ساعت نگاه کردن به منو، چیزی سفارش ندادم و دست آخر همسرم این کار را به عهده گرفت. سفارشی که او برایم انتخاب کرد، به نظر خودش بهترین انتخاب بود. نظر من اما بعد از دیدن آن غذا معلوم شد. حتی یک لقمه از گلویم پایین نرفت. آن روز درس بزرگی گرفتم. به خاطر انتخاب نکردم و سپردن آن به همسرم، چیزی گیرم آمد که هیچ علاقه ای به آن نداشتم. مقصر اولِ این ماجرا خودِ من بودم. این من بودم که با تصمیم نگرفتنم کسی دیگر را عذاب داده بودم.
همه ی این ها را گفتم تا به اینجا برسم. ضعف های ما در انتخاب هایمان، به دلیلِ نبودِ اعتماد به نفس است. ما آنقدر از خود و نفسمان شناخت نداریم که نمی توانیم به طور حتم چیزی را انتخاب کنیم که دست آخر از آن انتخاب راضی باشیم؛ طوری که هم شکممان سیر شده باشد و هم چشممان.

دو دلایل برای تردید در تصمیم گیری

  1. نداشتنِ اعتماد به نفس 
  2. دوست نداشتن خود

به نظرت نبودِ اعتماد به نفس از کجا نشات می گیرد؟
اینطور نیست که اگر من خودم را دوست داشتم، هیچ وقت اجازه انتخاب را به کسی دیگر نمی دادم؟
اگر خودمان را به طور کامل و بدون هیچ قیدو شرطی دوست بداریم، آن وقت است که تردید جای خودش را به اطمینان میدهد و هیچ شکمی هم گرسنه از رستوران بیرون نمی آید. وقتی خودت را دوست بداری، با کسی که تو را آزار می دهد در رابطه نمی مانی و بدونِ هچی تردید به آن را بطه خاتمه میدهی.

در میانِ جمعی که ارزشی برای تو قائل نیستند نمی مانی، چون بیش از همه چیز خودت را دوست داری.
شروع کنیم به دوست داشتنِ خود، این تردید ها هم یکی یکی کنار می روند و ما با اطمینان کامل میتوانیم از لحظه هایمان لذت کامل را ببریم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به اشتراک بگذار
پست های مرتبط

همدان گردی قسمت ۵

همدان گردی قسمت ۵ تماشای فایل ویدیوئی بسیاری از ما به دلیل ناآگاهی گمان می کنیم اتفاقاتی که در جهان، شهر و زندگی شخصی مان

ادامه مطلب »