هر چه که ما در زندگی هستیم حاصل افکار ماست.
شاید این جمله در نگاه اول به نظر کلیشه ای برسد و گاهی به سخره گرفته شود، میخواهی باور کن، میخواهی باور نکن، ولی این واقعیت محض است 🤔
بدون شک این ما هستیم که خالق زندگی خود هستیم. ما با قدرت اختیار آفریده شده ایم و هیچ کس نمیتواند ما را مجبور به کاری بکند،مگر اینکه ما افسار زندگی مان را به دست کسی دیگر بسپاریم.
این را من وقتی بیشتر متوجه شدم که زمانی خالی کردم برای پرسه زدن در گذشته و زمان حال. متوجه شدم دقیقا جایی که هستم نتیجه افکار من بوده.من از کودکی خواستار بودن در چنین زندگی ای بودم. من اکثر توجه ام به وسایل لوکس بود؛ شاید خنده دار باشد ولی من دوست داشتم در خانه ای زندگی کنم که کف اش سرامیک براق باشد، من همیشه میدانستم که جهزیه ای درخور خواهم داشت و هیچگاه، حتی با تذکرات اطرافیان، که شما چهار دختر هستید و برای مادر شما تهیه ی وسایل منزلتان سخت است، نگرانی به خود راه نمیدادم.
من دوست داشتم با کسی ازدواج کنم که مرا دوست داشته باشد، من خواهان خانواده همسری آرام و باوقار بودم و میدانستم که رابطه ام با مادرشوهرم همچون مادر خودم است، من دوست داشتم در شغلی باشم که اشتیاق ام در آن نهفته باشد و من را به اصل نزدیک بکند.
و دقیقا همه اینها در زندگی ام اتفاق افتاد.
با کسی ازدواج کردم که عاشق من است، خانه ام از وسایل لوکس دلخواهم پر شده و به راحت ترین شیوه ممکن خریداری شد. مادر همسرم من بینظیر تر از تصوراتم است و من در شغل و جایگاهی هستم که خواستارش بودم 😌.
و اما بگذارید برویم سراغ قسمت بد این ماجرا ‘ناخواسته ها’. نمیدانم چقدر با این قسمت ماجرا آشنا هستی اما با مثالی که می آوریم قطعا به اهمیت این قسمت پی خواهید برد.
همانطور که گفتم من در جایگاهی هستم که خواهان آن بودم. ولی همین جایگاه باگهایی دارد که وقتی متوجه اش شدم من را مشتاق کرد این محتوا را برای شما آماده بکنم که این پیام را رسانده باشم ؛ ما خالق شرایط بد و خوب زندگی خود هستیم، علارغم اینکه ممکن است همه را در شرایط بد خود دخیل بدانیم إلّا خودمان.
یکی از بزرگترین باگ زندگی من این بود، من علاقمند به کار کردن روی ذهنم و همینطور خود شناسی و خدا شناسی بودم و هنوز هم هستم، ولی مادیات اصلا در اولویت های زندگی من نقشی نداشت. میگفتم مادیات جزء خواسته های من نیست؛ من میخواهم به معنویات زندگی ام برسم. وقتی جاهایی میرفتم که افراد هربار لباسهای متنوع می پوشیدند و گاها من با همان لباسهای قبل ظاهر میشدم و متوجه می شدم که با نگاه هایشان به من حالی میکردند که چرا در یک سال یک دست لباس بیشتر نمیخری، در ذهنم آنها را مورد شماتت قرار میدادم که چه چیزهایی برایشان مهم است. من وقتم و پولم را نمیخواهم که خرج لباس بکنم و به یاد دارم که وقتی مادرم از سر دلسوزی زمانی که عید شد به من گفت برای عیدی برایت میخواهم لباس بگیرم، لباس هایت خیلی تکراری شده، من عصبانی شدم و گفتم من لباسهایم خوب است و نمیخواهم کسی برای من دلسوزی کند، چرا که من نیازی ندارم . در مورد طلا و زیور آلات هم همینطور بود؛ چون همیشه می گفتم که به طلا علاقه ای ندارم، خیلی زود بعد از ازدواجم شرایطی پیش آمد که خودم به دلخواه خودم و با همین توجیه که طلا پس انداز است و من هم علاقه ای به آن ندارم به فروش رسید. و به این دلیل که من دنبال مادیات نبودم همیشه دستم خالی بود و پولی برای خرید و گردش نداشتم. چون خودم از قبل آن را پس زده بودم.
بله عزیزان من خودم میخواستم که یکسری چیزها را در زندگی ام نداشته باشم. و بعد در اعماق وجودم از وضعی که در آن بودم شکایت می کردم. در مواقعی هم به خاطر همین کم خرج بودنم بر سر همسرم منت میگذاشتم. جالب است گاهی از اینکه مرا به خرید نمیبرد سرش غر هم می زدم!
در مراقبه ای بود که من متوجه شدم اگر ثروت و نعمت بیشتر وارد زندگی ام بشود نه تنها به خود، به عزیزانی که در تامین آن محصول مورد نیاز من زحمت کشیده اند نیز خدمت می کنم. من باتوجه به آموزش در مکتب استاد عباس منش متوجه شدم من با ثروتمند شدنم به خداوند نزدیک تر می شوم، چون از نعماتی که برای من آفریده بیشتر و بیشتر استفاده می کنم و در کنار من بسیارند افرادی که با ارزشی که برای من ایجاد کرده اند ثروتمند تر می شوند. ودر نهایت نکته تمام این صحبت ها اینجاست که من آفریننده تام زندگی خودم هستم. من هستم که بهشت یا جهنم را برای خودم در این دنیا خلق میکنم.
ما اگر متوجه بشویم که ما تعیین کننده خوب با بد شدن زندگی مان هستیم و اگر شرایط خوب نیست تنها کسی که میتواند شرایط را تغییر دهد خودمان هستیم، آن وقت است که انرژی نهفته در وجودمان بیدار میشود و به جای شکایت از وضع موجود و مقصر قلمداد کردن دیگران، ورق زندگی را به نفع خود برمیگردانم و این ممکن نیست مگر اینکه مسئولیت کامل زندگیمان را بر عهده بگیریم.
به شرایطی که در آن هستی نگاهی بینداز، اگر تو را راضی نمیکند شروع کن همین حالا که این متن را تمام کردی قلمی بردار و مثل من به عقب برگرد و ببین در زندگی ات خواستار چه بودی و ناخواسته ها و شکایت هایت را نیز به چالش بکش و این نکته را در نظر بگیر که ناخواسته ها بر خلاف دیدگاه ما نقش مهمی در زندگی مان دارند. ممکن است با خود بگویی من بی پولی را نمیخواستم، من روابط نا به هنجار را نمیخواستم ولی الان گرفتار چنین زندگی ای هستم. دوست عزیز ما با توجه کردن به همین ناخواسته ها هم آنها را به زندگی خود دعوت می کنیم. شاید این اتفاق برایت زیاد پیش آمده باشد که وقتی لباسی، ماشینی، گوشی خاصی را مد نظر قرار می دهی و یا تهیه میکنی، به فور از همان محصول در خیابان و در اطرافت میبینی. همین مثال را در زندگی ات بیاور، وقتی تو مدام از گرانی، از وضع بد مملکت، ازفقر و کمبودها صحبت میکنی، دنیا به اثبات صحبت تو مواردی از این قبیل بیشتر و بیشتر سر راهت قرار می دهد که تعادلی باشد بین ذهن و دنیای تو.
خوشحال میشوم اگر این تمرین را انجام بدهی و از باگهایی که ممکن است در هر کدام از ما وجود داشته باشد و بی خبر از آن باشیم ولی تو متوجه اش شدی در قسمت نظرات همین متن با ما درمیان بگذاری که مورد استفاده من و همراهان قرار بگیرد.
یک پاسخ
بنام الله مهربان
قبل از هرچیزی سپاس فراوان خدایی را که جهان به این عظمت را برای لذت بردن از زنده بودن ما انسان ها قانونمند کرد
وبعد شکر فراوان برای این همه اگاهی
خانم کهوند عزیز از شما هم به سهم خودم سپاسگزارم بابت انتقال دادن این همه پیام های زیبا و سرشار از درک و اگاهی 🙏
چشمان من و درک من از این پیام فقط و فقط شکر گزاری بود
شکرت پروردگارم بابت این همه زیبایی و فراوانی که بی منت به ما بخشیدی بدون هیچ گونه انتظاری
پروردگارم شکرت میکنم بابت تک به نک داشته های با ارزشم
شکر و سپاس که چشمان مارو به روی نعمتهای بزرگ و با ارزشی که ما نادیده گرفته بودیم باز کردی
الهی شکر که داریمت 😍